close
آخرین مطالب
  • تبلیغ شما در اینجا
  • طراحی سایت شخصی
  • طراحی سایت فروشگاهی
  • طراحی سیستم وبلاگدهی
  • سیستم سایت ساز اسلام بلاگ
  • مگا برد - پلتفرم خرید اینترنتی قطعات موبایل مگابرد
  • تحلیل و نمودار سازی فرم های پلاگین گرویتی وردپرس
  • اولین تولید کننده پلاگین های مارکتینگ و سئو کاملا ایرانی
  • اولین پلاگین دیجیتال مارکتینگ وردپرسی
  • loading...
    YourAds Here YourAds Here

    22 خبر - سرتیتر مهمترین اخبار

    بازدید : 67
    جمعه 21 آبان 1395 زمان : 23:47

    شرح خبر:


    به گزارش گروه دیگر رسانه های خبرگزاری فارس، شاید اگر این روزها هم سری به منطقه‌ی شاه عبدالعظیم بزنید و از قدیمی‌ها سراغ «احمد بیابانی» را بگیرید، برایتان چند ساعتی خاطره داشته باشند و حسابی از او بگویند. مردی که هیچ چیزی در دعوا کم نگذاشته بود و هر روز پای بساط مشروب بود، یکباره متحول می‌شود و به‌خاطر یک کلام حرفی که زده بود راه جبهه را پیش می‌گیرد. در همان ایام جنگ محافظ حجت‌الاسلام خامنه‌ای می‌شود و در آخر وقتی برای شناسایی می‌رود، پیکرش تمام می‌سوزد. خلاصه شهید احمد بیابانی زندگی عجیبی داشته است، برای آشنایی بهتر با زندگی او سراغ مسئول قرارگاه شهید ابراهیم هادی رفتیم چرا که کتاب «احمد» را به‌تازگی منتشر کرده‌ و او بهتر از هر کسی خط سیر زندگی شهید بیابانی را دنبال کرده است.

    ***

    احمد بیابانی در خانواده‌‌ای مذهبی به دنیا می‌آید و رشد پیدا می‌کند. پدر احمد بیابانی از ترک‌های با اصالتی بوده که روضه‌خوانی در منزلش ترک نمی‌شد. شهید بیابانی دوران دبستان و راهنمایی را طی می‌کند اما جای درس در دوره دبیرستان راهی زورخانه می‌شود. متأسفانه احمد بیابانی آن زمان استعداد عجیبی در دعوا داشته است به طوری که هر روز در منطقه‌ی شاه‌عبدالعظیم یا او را با چاقو می‌زدند یا او کسی را می‌زده. آن زمان چندتا دعوای بزرگ هم در میدان شهرری راه می‌اندازد و عده‌ی زیادی را هم می‌زند.

    کسانی که از شهید بیابانی می‌گفتند به این نکته تاکید می‌کردند که بدنش حسابی جای چاقو داشته و هر موقع دعوا می‌کرده، اول خودش را می‌زده تا طرف مقابل بترسد. اما در کنار این صفات باید این را هم گفت که شهید بیابانی خیلی زیاد به پدر و مادرش احترام می‌گذاشته است و هر موقع آنها کاری داشتند، بدون معطلی انجام می‌داده. کل ماه محرم و صفر لباس مشکی به تن می‌کرده و هر پنجشنبه و جمعه به هیئت محلشان کمک می‌کرده و قبض‌ها را نگه می‌داشته و می‌گفته «اینها سند نوکری است!» یکی از مسائلی که احمد بیابانی را نجات داد و عاقبت بخیر کرد، نماز بود؛ با همه‌ی خلاف‌هایی که می‌کرد هیچ موقع نمازش ترک نشد.

    انقلاب که شد احمد کلا زندگی جدیدی را انتخاب می‌کند و با بچه‌های انقلاب همراه می‌شود. مسجد می‌رود، در سخنرانی‌ها شرکت می‌کند، نماز جماعت می‌خواند، دعوا نمی‌کند و عرق نمی‌خورد اما این تحول یک سال بیشتر طول نمی‌کشد. یعنی بعد از یک سال دوباره همان احمد سابق می‌شود. به باغ‌های اطراف شاه‌عبدالعظیم می‌رفته برای عرق‌خوری و بعد از آن هم در خیابان دعوا می‌گرفته است. یک روز بچه‌های بسیج تصمیم می‌گیرند او را دستگیر کنند چرا که دادسرای شهرری‌ حکم مفسد فی‌الارض بودن او را صادر می‌کند. وقتی احمد این موضوع را می‌فهمد به پیشنهاد دوستانش تصمیم می‌گیرد به جبهه برود اما به هر دری می‌زند، نمی‌تواند تا این‌که به دست بچه‌های بسیج می‌افتد و او را دستگیر می‌کنند.

    آقای راسخ فرمانده‌ی گردان مالک تعریف می‌کرد، «یک روز دیدم بچه‌ها احمد بیابانی را گرفته‌اند و اسلحه پشت گردنش گذاشته‌اند و می‌گویند خجالت نمی‌کشی بچه‌های مردم در جبهه‌ها می‌جنگند تو اینجا الواتی می‌کنی؟ احمد داد زد نامرده کسی که فردا نره جبهه! من هم وقتی صحنه را دیدم گفتم من فردا دارم به جبهه می‌روم اگر مردی فردا ساعت شش صبح میدان شاه‌عبدالعظیم باش. فکر نمی‌کردیم بیاید ولی آمد و پای حرفش ماند».

    خبر داغ منتشر شد:عبور بزرگراه اهرم به طرف برازجان دغدغه اصلی شهروندان اهرم
    نظرات این مطلب

    تعداد صفحات : 33

    درباره ما
    اطلاعات کاربری
    نام کاربری :
    رمز عبور :
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    خبر نامه


    معرفی وبلاگ به یک دوست


    ایمیل شما :

    ایمیل دوست شما :



    چت باکس




    captcha


    پیوندهای روزانه
    آمار سایت
  • کل مطالب : 34
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 3
  • بازدید کننده امروز : 4
  • باردید دیروز : 0
  • بازدید کننده دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 55
  • بازدید ماه : 133
  • بازدید سال : 277
  • بازدید کلی : 4394
  • کدهای اختصاصی